ایلناز عسلیایلناز عسلی، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه سن داره
آرش کمانگیرآرش کمانگیر، تا این لحظه: 16 سال و 22 روز سن داره
یکتا گلییکتا گلی، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره
ریحانه جانریحانه جان، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره
امیررضا جانامیررضا جان، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 29 روز سن داره
مهدیای نازممهدیای نازم، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه و 24 روز سن داره

✿خاطرات نوه های مامان شهین در وب✿

خداحافظ 91

عزیز دلم امروز یه خانوم مرغه به جشمای خوشگلت نوک زد _ خدا بهت رحم کرد ... خدایا شکرت که اتفاقی نیافتاد      ایلناز عزیزم خیلی دقیق یادم میاد که آخرای سال 90 واسه خودت و داداش توی وبلاگ هاتون پست عید 91 گذاشتم ... الانم رسیدم به روزی که باید واسه سال نو 1392 پست بزارم .... اما امسال یکتای عزیزم هم به جمع ما اضافه شده ... بخاطر همین اول از همه برای اون پست گذاشتم .... خوشحالم که بالاخره یه روز 3 تا تون میشینید پست های وب هاتون رو میخونید و خاطرات رو مرور میکنید ... جه خوبه که همه اون خاطره ها جز خوشی نباشه .. البته من تمام سعی خودمو کردم که هیجوقت غمی توی وبتون ننویسم   ...    بهتر از اون این...
27 اسفند 1391

ترتیب دوست داشتن

دوست داشتن هم توسط ایلناز خانوم ترتیبی شده .. به شرح زیر : 1- مامان                        2- بابا  3- لویا                           4- دایی محسن ( بجه ی ایلناز)  5- خاله آدا                     6- مادربزرگ 7- خاله بزرگه                  8- دایی وحید ( دَه دِه ای) 9- آرش خان ( داداش)      10- مامان آرشی ایلناز میگه : ازدواج فوق العادست ..... سر کار رفتن فوق ا...
16 اسفند 1391

مثله مامانم

امروز که از سرکار اومدم عزیز دلم منو واسه اولین بار  با لباس فرم دید .. خیلی با احساس گفت:    مامان ! مامان ! ( لحنش ناراحت کننده بود ) بعدشم با بغض گفت : مثله مامانم شدی .... منم زنگ زدم به مامانش باهم حرف زدن و دیگه دلتنگی تموم شد ... شایدم گلم به روی خودش نمیاره ... * باید اساسی بهش فکر کنم اگر ازدواج کردم وقتی خودمم مامان شدم برم سرکار و آینده بجه مو تضمین کنم  یا بمون خونه و از بودن با بجه ام لذت ببرم ...      ...
15 اسفند 1391

دروغ آوریل

اینجا همه جیز باب اسفنجی تشریف داره .. حرف زدن .. لباس .. کیف .. برجسب ... نقاشی .. و خیلی جیزای دیگه ...  باب قصه ما یه بخشی داره به اسم  *** دروغ آوریل *** ((( در موردش توی ویکی پدیا هم مطلب هست ))) حالا خاله ص واسم تعریف کرده که دیروز ایلناز خانوووم بهش گفته : بیا ببین توی  حیاط یه گنجشک کوجولوی خوشگل هست و وقتی خاله خانوم رفته تو حیاط ایلی زده زیر خنده و گفته دروغ آوریل دروغ آوریل .........  ای وای من با این حرف های باب اسفنجی  ...
2 اسفند 1391

دوست داشتن

ایلناز گلم  اگر دوست داشتن تو را فریاد بزنم  تاب نمی آورد این کوه مقابل ..... 30 بهمن از طرف منطقه یک عملیات انتقال گاز دعوت بودیم جُنگ شادی که جاتون خالی خیلی خوش گذشت ... همون اولش ایلی رفت صورتشو واسش نقاشی کردن ... طرح خرگوش  مجری : گوینده بنام صدا و سیما و رادیو آقای حسام ناصری بود خواننده محبوبم : محمد علی زاده که حسابی سالن رو ترکوند ایلی : جز تو کی میتونه عزیز من باشه ؟؟؟  خاله قاصدک و بهادر هم بودن که خیلی بجه ها عاشقش شدن ...  ...
29 بهمن 1391

لویای من

1.  امروز خانوم خانوما روسری به سر زده بود اینقده قیافه اش با نمک شده بود ... و از همیشه شیرین زبون تر ... 2 . ظهر مامانش از عمد به ایلناز میگفت من از رویا خوشم نمیاد ..  ایلناز : لویای من و دوست نداری ؟ ( با بغض و گریه ) مامانش : نه آخه هی میگه من خواهر کوجولوت که بودم همش واسم عروسک میخریدی حالا نمیخری واسه ایلناز میخری !!  ایلناز : مامان اشکال نداره برای لویام هر جی دوست داره بخر ... فقط یکی در میون بخر .. یکی برای من .. یکی برای لویا .. واس خاله آدا هم دورتر بخر ... ( یعنی اصلا نخر ) ههههه  3. واسم یه عالمه گل جیده .. همه همه واسه لویا  4. وقتایی که خونه نیستم .. جیزایی که دوست دارمو کنار میزاره...
15 بهمن 1391