ایلناز عسلیایلناز عسلی، تا این لحظه: 16 سال و 27 روز سن داره
آرش کمانگیرآرش کمانگیر، تا این لحظه: 16 سال و 18 روز سن داره
یکتا گلییکتا گلی، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره
ریحانه جانریحانه جان، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره
امیررضا جانامیررضا جان، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 25 روز سن داره
مهدیای نازممهدیای نازم، تا این لحظه: 6 سال و 5 ماه و 20 روز سن داره

✿خاطرات نوه های مامان شهین در وب✿

به بهانه ی آغاز نخستین گام علم ورزی

                                 ساعتها ب عکس"تان" نگاه میکنم و فکرمیکنم ب جمله ای برای تان و انگار که برق چشمانتان انقدر زیادست که خشکانده ست این کلمات را فقط همین یک جمله میچرخد درون ذهنم "میشود دوستتان نداشت؟" "نمیشود" ...
19 شهريور 1393

خاطره ای از 23 اردیبهشت (روز پدر)

ایلناز و آرش طبق هر سال برای پدرانشون گل خریدن برای هدیه به مناسبت روز پدر   و ایلناز خانوم تصمیم گرفت که برای بابابزرگ هاش که فوت شدن هم گل بخره + عمو که اولین سالی بود که روز پدر بین ماها نبود .. روحشان شاد   و آرش هم این تصمیم رو گرفت ولی با کمی تفاوت به این صورت که ایلی برای هرکدومشون یه دسته گل جداگانه خرید ولی آرش یه دسته گل خرید و اول گذاشتش رو مزار بابای من .. بعد روز مزار عمو ... اخرشم برش داشت برد گذاشت رو مزار مامانِ باباش       خدایا منو این همه خوشبختی محاله                   ...
7 مرداد 1393

این روزها

ایلناز و آرش و کل کل های واتساپیشون در مورد کشتن مرغ و خروس .. مرغی که متعلق به ایلنازه و خروسی که متعلق به آرش  ایلناز : برای داداش شکلک یه مرغ فرستاده که توسط گربه ها محاصره شده  آرشی: در جوابش شکلک یک مرغ فرستاده با چاقو و یه تیکه گوشت کبابی که مفهومش اینه که مرغ خودتو میکشیم   فداشون که روز به روز بلاتر میشن عشقای خاله  اون روز تصمیم گرفته بودن موتور بخرن و  با موتور منو زیر بگیرن    یکتا گلی هم که ماشالا وقتی میاد انگار سونامی زده به خونه  هی میگه یایا آلایش (رویا آرایش) .. و از دسش لوازم آرایشی هام نابود شده ...  ریحانه بلا هم که شیطونیاشو فکر کنم برام جمع کرده فقط م...
6 مرداد 1393

داداشی

نی نی آرش جون اینا پسره ...   ان شاء الله که بسلامت قدمای کوچولوشو به این دنیا باز کنه . .باید به فکر ساختن وبلاگ براش باشم ولی هنوز بخاطر اسمش صبر میکنم ... ...
1 مرداد 1393

newfolder

سلام به دوست جونای خودم ... درسته خیلی وقته نبودیم ولی بی معرفتم نبودیم که آرش جونم مثل همیشه گل پسره .. تاج سره این مدت که مامانش نمیره سرکار کمتر میاد خونمون ،، دلش نمیاد مامی گرامی رو تنها بزاره غرض از پست جدید ::: اینکه مامان آرشی یه نی نی تو راه داره ... دخمل یا پسمل بودنش هنوز مشخص نیست ان شاءالله سلامت به این دنیا بیاد ...
15 تير 1393

تولد 6 سالگی مبارک

میگویند آغاز نو شدن آغاز تازه شدن بهار است اما برای من روز میلاد تو سر آغاز فصلی دگر از زندگیست تولدت مبارک تولد اصلی ۲۳ فروردین تولد مهد ۲۵ فروردین تولد توی خونه در آینده ...
29 فروردين 1393

تاکسی

سلام به همگی مختصر مینویسم : دیروز قرار بود من با آرش اینا برم جایی .. رفتم خونشون ... عروسکی داره به نام مهسا .. نگاهش کردم گفتم : آرش جرا اینقد خواهرت زشته ؟؟ آرش  : تاکــــــــســـــــــــــــــــــــــــــی من : !!!!! آرش : یعنی ااگه دوباره بگی زشته باید با تاکسی بری !!!
4 تير 1392

یادگار نوشت

سلام به همگی این مدت نبودم جون اشتراک نت تموم شده بود و سیستم طبق معمول هنگ کرده بود .... خبر خاصی هم نبود ... بجه ها دیگه مهد نمیرن .. آخه تابستون شده و گرما ... اونم گرمای خوزستان .. همدم همه شده کولر ... داداش و آجی گل هم با هم دیگه میسازن ... یکتا گلی هم که نگو ... خانوم بود خانوم تر شده ... امروزم جشن میلاد داداش آرش هست ... مبارکا باشه .. منم که نیستم و تا ساعتی دیگه میرم دانشگاه ... به درخواست خاله آ ذکر میکنم که خاله رفته سرکار بسلامتی و اینجا ثبتش میکنم ... اینم بگم ایلناز گلی این جند روز همش میگفت پام درد میکنه .. فکر کنم دارم قد میکشم ... فعلا تا بعدا خدانگهدار ...
6 ارديبهشت 1392