پیشی
دیروز صبح همسایه مون یه پیشی ملوس برای ایلناز گلی آورد
بهش با شیشه شیر میدادیم ......... مادربزرگ دور گردنش ربان آبی بسته بود .
خیلی هم میو میو میکرد ........
ایلنازی هم همش میگفت ساکت بجه ام خوابیده ....
خلاصه داستانی داشتیم ...
حالا امروز صبح گذاشتنش تو باغجه و مادرش اومد دنبالش و به دندون گرفتش و برد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی