آرشی غیرتی میشود
بازم خاله مهندسه میگه: دیشب مامانم به آرش گفت بریم دم در بشینیم تا مامانت از مدرسه بیاد...(خواهر سومیم هم رسمی شده ولی خارج از منطقه بش کلاس دادن تا برسه شبه) خلاصه آرش گفت :آدا هم باید بیاد... منم که خسته و کوفته از دانشگاه اومده بودم... و صبحم که یعنی کارآموزی...بودم مجبور به اجرای فرمان... خلاصه ما نشستیم... وروجک بازی زیاد درآورد ... اعصابمو خورد کرد... گفتم الان میزنمت(ژست)... گفت: برو بابا دختر یعنی توش موندم...حسابی. هی صدام میزد به اسمم بش میگفتم نگو مردم میفهمن...گوش نداد همون حین یه موتوری رد شد... بش گفتم ساکت... یکدفعه دیدیم موتوری ایستاد...(گوشیش زنگ خورد)بش گفتم س...