میوه فروش
سلام ... بازم خاله رویا اومده با یه خاطره دیگه از آرشی .....
آرش اومده خونه مادربزرگ از دم در شروع کرده به تیر اندازی به خاله بزرگه میگه جاسوس یالا زود دستاتو ببر بالا تو محاصره شدی
مراسم میوه فروشی داشتیم ..داد میزد بیا این سر بازار ... هزار تومن
آرش فروشنده .. منم خریدار ......
انشالا یه روز برسه مهندس بشی برای خودت
بعدشم بابا بشی پسر تاج
الان که داشتم مینوشتم اومد یه بوس محکم بهم هدیه داد و رفت ... عاشقتم پسر
+ حرفای توی گوشی آرشی با من که من متوجه نشدم ....
+ حق نداری بهم بگی پسر تاج بگو آرشی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی