ایلناز عسلیایلناز عسلی، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه و 9 روز سن داره
آرش کمانگیرآرش کمانگیر، تا این لحظه: 16 سال و 1 ماه سن داره
یکتا گلییکتا گلی، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره
ریحانه جانریحانه جان، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره
امیررضا جانامیررضا جان، تا این لحظه: 9 سال و 5 ماه و 7 روز سن داره
مهدیای نازممهدیای نازم، تا این لحظه: 6 سال و 6 ماه و 2 روز سن داره

✿خاطرات نوه های مامان شهین در وب✿

آرش سخاوتمند

1390/12/4 12:28
137 بازدید
اشتراک گذاری

روزی که آرشی به عیادتم اومد ... مامانش گذاشتش دم در و رفت تا برای من چیزی بخره ... هنوز آرش ننشسته بود که گفت : یویا مامانم رفته برات رانی و اینا بخره

بماند که نشست برا خودش یکی از کمپوت ها رو نوش جان کرد  و دست آخرم هر چی دوست داشت جدا کرد ... و گذاشت کنار که با خودش ببره ولی بعدش یادش رفت

وقتی هم خواستن برن مامانش بهش گفت بیا کلاه تو بپوش که آرشی هم با اخم گفت : نه یویا بهم میخنده ...  آخه اون دفعه بهم خندید ...

منم هاج و واج موندم ...و بدین گونه بهونه تراشی آرشی برای نپوشیدن کلاه به نام من بدبخت صورت گرفت

+ فرداش که داشت پفک میخورد ... خاله مهندس بهش میگه آرش به یویا هم فک بده ...

با قیافه حق به جانبی گفت :

من دیروز براش کمپوت خریدم .. ولش کن بابا

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)