کت= گربه
دیروز خانوم میخواست بره توی حیاط ... حالا هوا اونقد گرم بود که نمیشد بهش اجازه بدی بره بیرون
خیلی تاب خورد که بره ولی مادربزرگ نذاشت .. و تقریبا ناامید شده بود
یدفعه گفت :
مادربزرگ بزار برم ببینم یه وقت کَت جوجه هامو نخورده باشه
منظورش همون گربه خودمون بود ...
ما هم داشتیم تحسینش میکردیم که دیدیم بله خانوم از فرصت استفاده کرده و رفته به حیاط ..
به عبارتی مرغ از قفس پرید
ما هم بجه بودیم ولی بلد نبودیم بزرگترا رو ـ خ ر ــ کنیم
++ ازم قول گرفت یه جیزی رو به مادربزرگ نگم ولی من دهن لقی کردم گفتم
با گریه بهم گفت :: آدم وقتی یه قولی میده باید پاش وایسه ..
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی