از همه جا نوشت
سلام به خواننده های خاموش و روشنمون
تازه داشتم آرشیو رو نگاه میکردم دیدم همش شده یکتا و امیررضا گفتم بزار از بقیه گل ها هم بنویسم فردا شرمندشون نشم
.
.
^ ایلناز عزیزم که بعضی روزا میره کانون پرورشی و بخاطرش حتی روسری هم خریده و روزایی که میره اونجا میپوشه
-93/10/30 از خواب بیدار شدم و دیدم ایلی به تنهایی تقریبا 2 متر کاموا به صورت زنجیره بافته بود
.
.
^ آرش خان هم که سرگرم برادر کوچکتر و عزیزش امیررضاست و کم و بیش یادی از ما میکنه ولی یه شب خودش و آجی گل خونه ما بودن استادمون کردن .. هرکاری هم میکردن میگفتن ما مهمانیم (یعنی اینقد غر نزن)
.
.
^ ریحانه گلی عزیزم سرماخورده .. دیروز رفتم دیدمش حالش بهتر بود ..
کلمه بابا رو بلده و به راحتی بکار میبره جدیدا هم تو روروئک میشینه و تاب میخوره .. علاقه زیادی هم به کشیدن موی سر داره
پ.ن: برای مامان ایلناز و آرش و امیررضا و داداشام آی دی ساختم که خودشون بتونن برای دلبندانشون پست بزارن
البته پیشنهاد از مامان پسرا بود