عاشورای 93
این دخملی یکتا جونه روز دهم محرم
*
*
سلام به همه دوستای عزیز خاموش ها و روشن های عزیز
اگه بخوام خاطرات رو ثبت کنم باید 24 ساعت در حال ثبت وقایع باشم منم که وقتم کمه و شرمنده گلهام
*
*
*
^ آرش عزیزم امسال دمام خریده بود (دمام (ابزار موسیقی)، یک نوع ساز کوبهای ایرانی رایج در جنوب برای سوگواری) قربونش برم حرفه ای میزد بعدا عکس با کیفیت مناسب میزارم ازش
*
*
*
^ ایلی گلی میخواست طفل بشه که تا روزای آخر منصرف شد
تا یادم نرفته یه روز که خیلی تکلیف داشت و هر چقد مینوشت تمام نمیشد میخواست بره به معلمش بگه دفترم گم شده ( به قول خودش ::: شیطونه میگه برم بگم خانووووم دفترم گمشده نمیدونم به کی رفته خاله اش که اینطوری نبود
عمه هم نداره که گردن اون بندازم
*
*
*
^ یکتا جونی هم از اونجایی که شاگرد خودمه یه چیزایی ازم یاد گرفته
مثلاً خیلی به عمه (ق) خودش این اسمو گذاشته وابسته است،، وقتی میاد خونمون فوری میگه عمه ق هستش؟؟ بیداره ؟؟ خوابیده؟؟؟ سرکاره؟؟؟
منم که حسود -- دیگه وقتی بهم میگه عمه ق هستش؟؟ در جواب میگم مُردِه
الان دیگه یکتا به اون مرحله ای رسیده که حتی وقتی توی بغل عمه ق هست .. شروع میکنه به دست زدن و میخونه عمه ق مرده عمه ق مرده
صرفاً میگذریم از اون مواقعی که بخاطر حفظ منافع میگه یایا نگوووو عمه ق نمرده
*
*
*
^ ریحانه جون هم امسال اولین دهه محرم زندگیشو سپری کرد بازم بعدا عکس الصاق میشه
*
*
*
^ امیررضا هم که توی شکم مامانی بود و ان شاءاله تا هجدهم آذر به دنیا اومده