آغاز مهر
بعلههههه .. مهر ماه آغاز شد و دوباره مادربزرگ باید از ۲ تا وروجک نگه داری کنه .. به همراه خاله مهندس ...
آخ که جقد جالبه این قضیه من که آزادم و استراحت میکنم ...
توصیف امروز : مادربزرگ ۲ دقیقه یک بار در حال اخطار دادن بود و هیج کسم زیر بار کارت قرمز نرفت
بعد نوشت :
آرش طی مدت باقی مانده ی آخر تابستان در حال اسباب کشی از خونه خودشون به خونه مادربزرگه بود ... آخه دیگه قرار شد دو تا عسلی با هم نگه داری شن در یک مکان
آرش جدیدا لباس پلیس راهنمایی رانندگی گرفته .. ماشالا خیلی بهش میاد ...
براش میخوندم : شبا که ما میخوابیم .... آرش : آقا پلیسه خوااااااااااابه ..
مادربزرگ میگه : نخود نخود هر کی بره خونه خود ...
آرش : نخود نخود هر کی بره خونه مادربزرگ خود
ایلناز : نخود نخود هر کی نره خونه خود
همیشه اولین ها قشنگ ترین خاطره ها میشن ... مثل این مورد : نقاشی آرشی با کمک من ...
البته سال گذشته که مربی نقاشیش بودم .خودش بهم اجازه نمیداد بهش کمک کنم ... و فقط بازیگوشی میکرد ...
حالا بعد از جند روز به این نتیجه رسیدم که این قضیه نیاز به ثبت در تاریخ داره